داستان تعریف کردن محیا موقع خواب
محیا: مانی برات داستان تعریف کنم؟؟؟ من: آره عزیزم محیا: میخواستم داستان آلیس و cat برات تعریف کنم من: محیا: بالاش هست (منظورش تیترش ). lets go بزن بریم.. cat میگه: hi . بعد آلیس میگه helloooooooo من: آخرش هست وان، تووو، فری ، فور، سون، اِرت، نا، طبل (ten)!! فکر کنم تن رو با طبل نشون کردی بعد یادت رفت چی بود... وااای داشتم میمردم.. مامان قربون انگلیسی خوندنت بشه که یه دفعه بروز دادی.. گفتم کی یادت داده، گفتی خاله زینب کتابشو برامون خوند ... آرزومه روزی برسه بتونیم تو خونه با هم انگلیسی صحبت کنیم. (ما همون مادر دختری هستیم که رنگ لباسمونو با پارکی که میریم ست می...